معنی تغییر ناپذیر

حل جدول

تغییر ناپذیر

لا یتغیر

لایتغیر


تغییر

تابس

فارسی به انگلیسی

تغییر ناپذیر

Immovable, Immutable, Inalterable, Inflexible, Invariable, Irredeemable, Steadfast, Steady


به‌ طور تغییر ناپذیر

Immovably, Inalterably, Invariably, Immutably


تغییر

Alteration, Change, Gradation, Metamorphosis, Mutation, Swing, Switch, Transition, Turn, Turnover, Variance, Variation

فارسی به عربی

تغییر ناپذیر

ثابت، غیر قابل للتعدیل


تغییر

اختلاف، تحویل، تخفیف، تعدیل، تغیر، تغییر

لغت نامه دهخدا

ناپذیر

ناپذیر. [پ َ] (نف مرکب) ناپذیرنده. نپذیرنده. ناپذیرا. که قابل نیست. که نمی پذیرد. که قبول نمی کند.
ترکیب ها:
- آشتی ناپذیر. اجتناب ناپذیر. اصلاح ناپذیر.امکان ناپذیر. اندرزناپذیر. انکارناپذیر. انعکاس ناپذیر. پندناپذیر. تزلزل ناپذیر. جبران ناپذیر. خدشه ناپذیر. درمان ناپذیر. دل ناپذیر. شکست ناپذیر. صورت ناپذیر. عرض ناپذیر. عقل ناپذیر. علاج ناپذیر. غلبه ناپذیر. مرهم ناپذیر. رجوع به همین مدخل ها شود.


تغییر

تغییر. [ت َغ ْ] (ع مص) از حال بگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). از حال بگشتن. (دهار). از حالی به حالی برگردانیدن و گردانیدن و دیگرگون کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از حال خود گردانیدن و با لفظ کردن و دادن مستعمل. (آنندراج). هو احداث شی ٔ لم یکن قبله. (تعریفات جرجانی). دگرگونی و تبدیل و تعویض و تحویل و انتقال و انقلاب. (ناظم الاطباء): و هر چند این همه بود نام ولیعهدی از ما برنداشت و آنرا تغییر و تبدیلی ندید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214). || نزد بلغا آن است که شاعر لفظ را از صورتی که دارد بصورتی دیگر گرداند تا وزن بیت یا قافیه درست گردد. چنانکه ابوشکور جهت قافیه در این بیت نیلوفر را به نیلوفل تغییر داده است:
آب انگور و آب نیلوفل
مر مرا از عبیر و مشک بدل.
و این از عیوب است. اما اگر اشارتی بدان تغییررود از عیب دور گردد و به لطافت نزدیک شود. مثاله:
برو، از معرفتهای پر ازریو
سر ما را مکن ای شیخ کالیو
غلط کردم در این معنی که گفتم
زنخدان نگار خویش را سیو.
سیب را سیو گفته و با کالیو قافیه ساخته. (از مجمعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون).
- تغییر بالین، گردانیدن بالین از طرفی بطرفی. (آنندراج):
جلوه ٔ برق است در میخانه هشیاری مرا
از پی تغییر بالین است بیداری مرا.
صائب (از آنندراج).
- تغییر حالت، برگشتن از حالت. (ناظم الاطباء).
- تغییر شکل، دگرگونی شکل.
- تغییر لباس،عوض کردن لباس.
- تغییر مکان، جای بجای شدن. از خانه یا جایی بخانه ٔ دیگر رفتن. عوض کردن محل سکونت و اقامت:
نه زین دیار ز اهل دیار دلگیرم
نه از تعصب دین میکنم مکان تغییر.
سنجر کاشی (از آنندراج).
- امثال:
تغییر اسم تغییر مسمی ندهد. نظیرِ
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند.
هاتف (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 548).

فرهنگ فارسی هوشیار

ناپذیر

(صفت) ناپذیرنده قبول ناکننده:‎ } باران ازسنگ دریغ نیستوصحبت ازناپذیردریغ است. ‎{ توضیح در ترکیب بهمین معنی آید:اصلاح ناپذیر انکارناپذیر پند ناپذیر علاج ناپذیر.

عربی به فارسی

تغییر

دگرگون کردن یاشدن , دگرگونی , تغییر , پول خرد , مبادله , عوض کردن , تغییردادن , معاوضه کردن , خردکردن (پول) , تغییر کردن , عوض شدن , تغییرمکان , نوبت کار , مبدله

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اجتناب ناپذیر

پیشگیری ناپذیر، دوری ناپذیر، پرهیزناپذیر، ناگزیر، گزیرستنی

فرهنگ معین

تغییر

(مص م.) دیگرگون ساختن، (اِمص.) گردش، دگرگونی. [خوانش: (تَ) [ع.]]

مترادف و متضاد زبان فارسی

تغییر

استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تعویض، دگرگونی، مسخ،
(متضاد) تثبیت، عدول، برگشت، عقب‌گرد

معادل ابجد

تغییر ناپذیر

2583

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری